جدول جو
جدول جو

معنی پنچر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

پنچر شدن
(وَ)
سوراخ شدن لاستیک چرخ اتوموبیل و امثال آن و بیرون شدن هوای آن
لغت نامه دهخدا
پنچر شدن
سوراخ شدن و بیرون آمدن هوای لاستیک چرخ دوچرخه و اتومبیل و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ کَ / کِ دَ)
کنایه ازجمع شدن و گرد شدن. (انجمن آرا) (از برهان قاطع). کنایه از خویش را فراهم آوردن. (آنندراج) :
عندلیبی که در خیال گل است
هر کجا غنچه میشود چمن است.
صائب (از بهار عجم) (آنندراج).
، متأمل شدن. تفکر و تأمل. رجوع به غنچه گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(وَصْیْ)
نرم و سفید شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن. (برهان قاطع) :
پنبه کنم لشکرشان را چنان
کز تنشان پنبه شود استخوان.
امیرخسرو (از آنندراج).
، از کسی بیموجب بریدن. (برهان قاطع). به هرزه بریدن. (فرهنگ خطی). نرم شدن. (فرهنگ خطی). نرم و هموار شدن. (فرهنگ رشیدی) ، بیهوده شدن. باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: هرچه رشتیم پنبه شد
لغت نامه دهخدا
منبلیدن انکار کردن} ایشان منکر شدند و بر کفر خویش اصرار نمودند) (کشف الاسرار 525: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
کلان سال شدن کهن سال گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوچ شدن
تصویر پوچ شدن
فاسد شدن چیزی. یا پوچ شدن مغز. مختل گشتن فکر از کار افتادن عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچ شدن
تصویر پخچ شدن
بسبب فشار له و پهن و با زمین یکسان شدن پخش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکر شدن
تصویر پکر شدن
افسرده شدن نومید گشتن: از این حرف خیلی پکر شد، گیج شدن متحیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجر شدن
تصویر منجر شدن
کشیده شدن، منتهی شدن: (این کار شما منجر بنزاع خواهد شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتر شدن
تصویر منتر شدن
سحر شدن افسون شدن، مسخره شدن دست انداخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به صورت غنچه درآمدن، جمع شدن گرد شدن خویشتن را فراهم آوردن، تامل کردن متفکر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندر شدن
تصویر اندر شدن
داخل شدن، وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوچ شدن
تصویر پوچ شدن
((شُ دَ))
فاسد شدن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجر شدن
تصویر منجر شدن
((~. شُ دَ))
کشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنبه شدن
تصویر پنبه شدن
((~. شُ دَ))
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن، به هرزه بریدن، بیهوده شدن، باطل و بی سود ماندن کار و سخن های پیشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منکر شدن
تصویر منکر شدن
زیرش زدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منجر شدن
تصویر منجر شدن
انجام شدن، انجامیدن، فرجامیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
انکار کردن، رد کردن، تکذیب کردن
متضاد: اقرار کردن، اعتراف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
Age
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
vieillir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
envejecer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
उम्र बढ़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
menua
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
แก่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
verouderen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
altern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
invecchiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
envelhecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
变老
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
starzeć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
старіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
стареть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
להזדקן
دیکشنری فارسی به عبری