کنایه ازجمع شدن و گرد شدن. (انجمن آرا) (از برهان قاطع). کنایه از خویش را فراهم آوردن. (آنندراج) : عندلیبی که در خیال گل است هر کجا غنچه میشود چمن است. صائب (از بهار عجم) (آنندراج). ، متأمل شدن. تفکر و تأمل. رجوع به غنچه گشتن شود
کنایه ازجمع شدن و گرد شدن. (انجمن آرا) (از برهان قاطع). کنایه از خویش را فراهم آوردن. (آنندراج) : عندلیبی که در خیال گل است هر کجا غنچه میشود چمن است. صائب (از بهار عجم) (آنندراج). ، متأمل شدن. تفکر و تأمل. رجوع به غنچه گشتن شود
نرم و سفید شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن. (برهان قاطع) : پنبه کنم لشکرشان را چنان کز تنشان پنبه شود استخوان. امیرخسرو (از آنندراج). ، از کسی بیموجب بریدن. (برهان قاطع). به هرزه بریدن. (فرهنگ خطی). نرم شدن. (فرهنگ خطی). نرم و هموار شدن. (فرهنگ رشیدی) ، بیهوده شدن. باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: هرچه رشتیم پنبه شد
نرم و سفید شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن. (برهان قاطع) : پنبه کنم لشکرشان را چنان کز تنشان پنبه شود استخوان. امیرخسرو (از آنندراج). ، از کسی بیموجب بریدن. (برهان قاطع). به هرزه بریدن. (فرهنگ خطی). نرم شدن. (فرهنگ خطی). نرم و هموار شدن. (فرهنگ رشیدی) ، بیهوده شدن. باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: هرچه رشتیم پنبه شد
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن، به هرزه بریدن، بیهوده شدن، باطل و بی سود ماندن کار و سخن های پیشین
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن، به هرزه بریدن، بیهوده شدن، باطل و بی سود ماندن کار و سخن های پیشین